برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 15
برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 25
برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 34
در شوروی کمونیستی پیرزنی به درمانگاه مراجعه میکند و به منشی میگوید: «لطفاً یک وقت برای دکتر گوش و چشم بدهید.» منشی میگوید: «دکتر گوش و چشم؟! چنین دکتری اصلاً وجود ندارد. حالا مشکلتان چیست؟» پیرزن پاسخ میدهد:« من الان در این کشور خیلی وقت است آنچه میشنوم را نمیبینم و آن چه میبینم را نمیشنوم» منشی به او میگوید: «نام این بیماری سوسیالیسم است و درمان ندارد.»
داستانهای کوتاه...برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 53
برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 49
برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 53
نفت فروشی دوره گرد در محله ما نفت می فروخت ..
روزی من را دید و پرسید : آیا به تازگی خانه ات را گازکشی کرده ای ؟
با تعجب گفتم : اره اما تو از کجا فهمیدی ؟
گفت سلام کردنت عوض شده..
داستانهای کوتاه...برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 52
برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 58
نقل است که شبی نماز همی کرد ، آوازی شنود که هان ابولحسن خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند ؟
شیخ گفت: ای بار خدایا خواهی تا آنچه از رحمت تو می دانم و از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجودت نکند ؟!
آواز آمد : نه از تو نه از ما..
داستانهای کوتاه...برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 55