داستانهای کوتاه

متن مرتبط با «شامپو ضد ریزش مو» در سایت داستانهای کوتاه نوشته شده است

مولانا و کافران

  • مولانا می گوید : روزی از کنار مسجدی رد می شدم و دیدم عده ای دست به دعا برداشته اند و می گویند : خدایا کافران را بکش..رفتم تا به کلیسایی رسیدم و دیدم در آنجا هم عده ای دست به آسمان برداشته اند و می گوی, ...ادامه مطلب

  • فلاسک چای عموی مرحوم

  • چهل سال پیش ، یه فلاسک چای مرحوم عموی خانمم آورده بود برامون کادو عروسی، در این مدت دو بار شیشه اش شکست عوض کردیم و چند سال بعد پوسته اش را عوض کردیم.دیگه استفاده نمیکردیم و مدتی درکمد ، بایگانی بود.., ...ادامه مطلب

  • موسی و فقیر

  •       در عهد موسی علیه السلام خانواده ای بی نهایت فقیر که متشکل از یک زن و شوهرش بود، زندگی می کرد.سال ها بود که با فقری بی امان دست و پنجه نرم می کردند. با وجود سختی ها و تلخی های زندگی، صبر داشتند. , ...ادامه مطلب

  • شامپو

  • خاطره جالب مرتضی فنونی زاده از تیم ملی؛ راستی داستان شامپو چی بوده؟  والا این قضیه بر میگرده به بازیهای آسیایی سئول. قبل بازی با کره جنوبی توی نیمه نهایی یه تمرینی داشتیم که بعدش رفتیم برای دوش گرفتن. آقای وطنخواه هم تاکید کرده بودن که سریع دوش بگیرید چون مرحوم پرویز خان دهداری هم خیلی روی نظم حساس بودن. آقا ما رفتیم زیر دوش آب گرم بعد از اینکه شامپو زدم هر چقدر سرم رو میشستم کف روی سرم تموم نمیشد! نگو اینور آقای پنجعلی و حاجیلو هی داشتن شامپو میریختن رو سرم. منم هر چقدر میشستم تموم نمیشد. از اون ور هم یه دفعه آقای وطنخواه اومد گفت بیاید دیگه دیر شد. من هم دیدم دیگه نمیشه کاری کرد همونجوری خودم رو خشک کردم گفتم میرم هتل دوباره سرم رو میشورم. اومدیم هتل اینقدر خسته بودم خوابم برد و صبح هم دیگه وقت نشد دوش بگیرم. رفتیم برای بازی نیمه نهایی با کره جنوبی که مستقیم هم داره پخش میشه برای تمام دنیا. طرفای دقیقه 30 بود که بارون گرفت. آقا هیچی دیگه ما سرمون شروع کرد به کف کردن. من هم هر بار بلند می شدم برای سر زدن یه دفعه کلی حباب و کف هم کنار توپ درست میشد. دیگه کاپیتانشون شاکی شد رفت داور رو ,شامپو,شامپو ژیوار,شامپو رنگ,شامپو کلیر,شامپو ضد ریزش مو,شامپو آلپسین,شامپو پرژک,شامپو ضد شوره,شامپو رنگ تونیکا,شامپو آراس کر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها