داستانهای کوتاه

متن مرتبط با «مادرم» در سایت داستانهای کوتاه نوشته شده است

مادرم

  • مادرم قبل از فوتش روزى رفت و از سرايدار نمک خواست. اما ما تو خونه نمک داشتیم. ازش پرسیدم مامان چرا رفتى و از سرايدار نمك ميخواى؟‏مامانم گفت: چون سرايدار ساختمون ما پول زیادی نداره و گرفتاره، و اغلب خانومش از ما يه چیزی ميخواد. يوقتايى هم من ازشون يه چیزی کوچک و مقرون به صرفهمیخوام تا احساس کنن که ما هم به اونها نیاز داریم، اينجورى احساس راحتی بیشتری ميکنند و راحت تر ميتونن هر چيزى كه لازم دارند رو از ما بخواند بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها