مرد نابینا

ساخت وبلاگ

مرد نابینایی وارد رستوران شد

صاحب رستوران منوی غذا را مقابلش گذاشت

مرد گفت من نابینا هستم پس فقط چند چنگال کثیف برایم بیاورید

من آنها را بو میکشم و سپس سفارش میدهم..

صاحب رستوران که گیج شده بود به آشپزخانه رفت و چند چنگال برای مرد نابینا آورد

مرد نابینا نفس عمیقی کشید و چنگالها را بو کرد و گفت : بله ، من یک گوشت بره با سیب زمینی چاشنی شده و سبزیجات بهاری میخوام .

مالک رستوران حیرت زده با خودش فکر کرد ، باور کردنی نیست !

مرد نابینا غذایش را خورد و رفت

دو هفته بعد مرد نابینا مجددا به رستوران برگشت

صاحب رستوران تصمیم گرفت ببیند این مرد چقدر حس بویایی خوبی دارد پس به سرعت به آشپزخانه که همسرش برندا در آنجا داشت آشپزی میکرد رفت و گفت :

لطفی به من بکن و این چنگال رو به قسمت خصوصی بدنت بمال

برندا هم اینکار را کرد..

سپس پیش مرد نابینا رفت و چنگال را به او داد

مرد نابینا چنگال را گرفت و روی بینیش گذاشت و گفت : وای چه جالب نمیدونستم برندا اینجا کار میکنه !!

داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 9:44