گرگ قبرستان

ساخت وبلاگ

رضاشاه سفری یک ماهه داشت به ترکیه. یکی از همراهان خاطره جالبی دارد: روزی در میان گفتگوها، یک مرتبه آتاتورک یکی از روزنامه های محلی را در دست می گیرد که راجع به اختلاس یکی از کارمندانِ یکی از وزارتخانه ها نوشته بود. آتاتورک آن روزنامه را به «عصمت اینونو» نخست وزیر ترکیه نشان داده و دستور رسیدگی می دهد. رضاشاه با تعجب می پرسد چرا به روزنامه نگاران اجازه می دهد چنین مطالبی را نوشته و مامورین دولت را زیر سوال ببرند؟ من در ایران به هیچیک از جراید اجازه نمی دهم که کوچکترین انتقادی از رفتار مامورین دولت بکنند!

آتاتورک در جواب داستان جالبی نقل می کند: روزی یک خانمی ثروتمند و زیبا به یکی از رمالها مراجعه می کند و می گوید که شوهرم مرا خیلی دوست دارد اما من او را دوست ندارم و می خواهم طلاقم بدهد! رمال که نمی خواسته چنین مشتری پولداری را زود از دست بدهد روی کاغذ، چیزی نوشته و به خانم می دهد تا در یکی از شبهای تاریک، کاغذ را در قبرستانی دفن کند اما در زمان دفن کردن، نباید اصلا به «گرگ» فکر کند چرا که در این صورت، نوشته تاثیری نخواهد داشت. خانم، کاغذ را مدام به قبرستان می برده اما بلافاصله به یاد گرگ می افتاده و نمی توانسته کاغذ را دفن کند و ناچار برمی گشته.

آتاتورک در ادامه می گوید روزنامه نگاران به منزله آن گرگ اند که به محض اینکه مقامی بخواهد اختلاس کند و رشوه ای بگیرد بلافاصله آن گرگ یعنی (افشاگری روزنامه ها) در خیالش مجسم خواهد شد و دست از پا خطا نخواهد کرد! بدون وجود روزنامه های آزاد، حتی اگر بر هر مقام دولتی یک مامور مخفی هم گذاشته شود باز هم قادر به کنترل فساد نخواهد بود چرا که ممکن است آن مامور مخفی با آن مقام ساخت و پاخت کرده باهم بخورند!

 

داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 188 تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1399 ساعت: 22:52