مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخواست تا به بیرون برود...
اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد..
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.
داستانهای کوتاه...برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 101