تنها پیشگوی بزرگ نسل ما معلم پیر ریاضی دبیرستانمان بود
خوب به یاد می آورم که در یک روز سرد زمستانی که خورشید در حال غروب بود و تکه های سوخته ابرها در نور طلائی اش همچون نانهای تازه از تنور در آمده سرخ و گندم گون شده بودند ، عینکش را از چشم برداشت و صورتش را به سمت ما چرخاند و آهی کشید و با همان صدای خش دار و همیشه خسته اش گفت :
هیچکدومتون هیچ گوهی نمیشین !!
برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 185