مرد مرغدار

ساخت وبلاگ

مَرد مُرغداری بود که هر بار که سیل می آمد و مرغداری اش را آب فرا می گرفت ، مرغ هایش را به زمین های مرتفع تر می برد.

بعضی سال ها صدها مرغ او می مردند؛ زیرا نمی توانست آنها را به موقع ببرد.

یک سال سیلی شدید خسارت هنگفتی بر او وارد کرد، به خانه اش برگشت و با ناامیدی به زنش گفت: دیگر تمام شد ، من نمی توانم زمین فعلی را بفروشم و زمین بهتری بخرم ، بهتر است از اینکار دست بکشم .

زنش با خونسردی گفت: اُردک بخر.

+ نوشته شده توسط alishsky در و ساعت |
داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 195 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت: 1:41