شیربها

ساخت وبلاگ

زنی شوهرش را از دست داد و بیوه شد ، او دختری زیبا  و در سن ازدواج داشت
بسیاری از جوانان راغب ازدواج با دختر زیبا بودند،
ولی مادر،شیر بهایی هنگفت به مبلغ ۱۵۰ میلیون تومان شرط کرده بود و بر شرطش اصرار داشت .
جوانی خوش هیکل نیز عاشق دختر شده بود ولی ۲۰ میلیون بیشتر نداشت،
پدرش را مطلّع نمود.
پدر گفت پولی را که داری بیاور تا به خواستگاری برویم .
جوان گفت: پدرم ، مادرِ دختر ۱۵۰ میلیون شرط کرده!!!
پدرگفت: میرویم و میبینی چگونه میشود.
پدر و پسر جهت خواستگاری  نزد مادر رفتند،
پدرِ پسر  به مادر دختر گفت:
پسرم عاشق دختر شماست و این ۱۰ میلیون هم برای وبلاگ شیربها کلمه ،
مادر گفت:
ولی من ۱۵۰ میلیون شرط گذاشتم !!!
پدر گفت: صحبتم را قطع نکن و این هم ۱۰ میلیون دیگر تقدیم به تو  جهت ازدواج با من.
مادر عروس لبخندی زد و  گفت: علی برکت الله
جوانان شهر اعتراض کردند و گفتند: شرط اینگونه نبود؟
مادرعروس گفت:
قیمت تکی با عُمده فرق میکنه !!

داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:01