شبی که شاملو از اتوبوس جا ماند

ساخت وبلاگ

شبی که باران شدیدی می بارید " پرویز شاپور " از " احمد شاملو " پرسید : چرا اینقدر عجله داری ؟

شاملو پاسخ داد : می ترسم به آخرین اتوبوس نرسم !!

شاپور گفت : من می رسونمت

شاملو پرسید : مگه ماشین داری ؟

شاپور گفت : نه ، اما چتر دارم ..

داستانهای کوتاه...
ما را در سایت داستانهای کوتاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alishskyo بازدید : 176 تاريخ : چهارشنبه 21 اسفند 1398 ساعت: 14:14